:*
یک وقتهایی آنقدر دلتنگت می شود که احساس می کنم اگر نباشی گذر ایام برایم قابل تحمل نیست و این یعنی نابودی کسی که فکر می کرد اگر همه ی دنیا هم نباشد باز هم او به تنهایی و بدونه نیاز از همه به خوبی زندگی می کند . کسی که فکر می کرد اگر در وسط بیابان هم رها شود خود را باخار و خاشاک بیابان سرگرم خواهد کرد ؛ و امروز آنگونه شده که در میان همه ی هیاهوهای روزمره ی شهر اگر تو را نداشته باشد احساس تنهایی می کند .
می بیینی من هم انگار دار بزرگ می شوم . من هم دارم از پوسته ی خودم بیرون می آیم و این از معجزه های عشق است .
عزیزم
خدا من و تو را خیلی دوست دارد که اینگونه نعمت هایش را به ما ارزانی نموده است ، آیا این را لمس نکرده ای ؟ آیا حسادت اطرافیان را به این همه نعمت ندیده ای ؟ نگاه ها را ؟ حرف ها را ؟
آزاده
بدان که برای سپاسگذاری از این همه نعمت وقت اندکی داریم ، و برای شاد کردن و شاد نگاه داشتن یکدیگر نیز . اگر بخاطر دیگران در مورد یکدیگر کوتاهی کنیم ، نه مورد تشویق که سوژه های تمسخر همان دیگران خواهیم بود . اگر به خاطر خجالت یا بی توجهی یا هر چیز دیگری از یکدیگر کم بگذاریم ، آیا مطمئنیم که خداوند فرصت جبران دوباره را به ما خواهد داد تا بعدتر اصلاحش کنیم ؟؟!
تو خوبی ، بیشتر از آنی که فکرش را بکنی . و البته جالب اینکه همانگونه که عیب هایت را نمی بینی ، خوبی هایت را هم نمی بینی . خوبی هایی که حتما چندین برابر کاستی هاست .
آزاده ی عزیزم
خسته ام . شکست را احساس می کنم . و البته به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادنت نیستم . اگر گفتم که دارم راه دیگری را تجربه می کنم ، نه این بود که روش جدید را دوست دارم ، که می دانی کمتر چیزیست که برای من به سختی این شیوه باشد . اما برای داشتن تو راه دیگری ندارم . پس انجامش می دهم . به خاطر تو ... فقط ...
من همه ی شانسم را امتحان کرده ام . اکنون دیگر نوبت توست ...
دوستت دارم ... عزیزترین ...
سلیمان