یادداشت هایی برای خودم - 3
سلام
بین خودمان باشد، دیشب او را دیدم!
سه هفته ای میشد که ندیده بودمش. کم کم به ندیدنش عادت کرده بودم. در واقع آنقدر هر لحظه ، هر روز ، در شادی و غصه با من بود که اصلاً حس نمی کردم مدتیست ندیدمش.
حتی بعضی وقتها به خودم می گفتم ببین نبودنش اینقدرها هم سخت نیست ...
اما انگار وقتی دیدمش تازه دلم برایش تنگ شد. وقتی خندید دلم برای خندیدنش تنگ شد ، وقتی حرف زد برای حرف زدنش ...
آدمی موجود غریبیست .
می خواستم وقتی از ماشینش پیاده می شدم فریاد بزنم " لعنتی من هنوز دوستت دارم" ، اما این کار را نکردم.
راستش فکر می کنم این حق من نبود که اینطور عاشق بشوم و بعدش اینطور تنها بمانم.
همه کسانی که دور و برم می شناسم و چنین تجربه ای داشته اند از آن دسته دخترانی بودند که در زندگیشان هر از گاهی عاشق می شدند! فرض کن از دوران دبیرستانشان به اینطرف. ولی من که اینطوری نبودم. در کل زندگیم این اولین باری بود که به پسری می گفتم دوستش دارم و خدا شاهد است که می خواستم آخرین بار هم باشد ...
راستش حوصله آشنا شدن با یک آدم دیگر را ندارم ...
کاش هیچوقت نمی دیدمش. کاش هیچوقت نمی خندید که من عاشق خندیدنش بشوم. کاش ...
تصمیم گرفتم دیگر نگویم " کاش..."
ایمان دارم به اینکه خدایم مراقب من است.
ایمان دارم که برایم خیر و صلاح می خواهد.
ایمان دارم از اینکه خودم را به او سپرده ام پشیمان نمی شوم.
خدای من
تو توانا و دانایی. بر احوال گذشته و آینده بندگانت آگاهی.
از رازهای پنهان در سینه های آنان خبر داری.
خدای من تو مهربانی. از مادر به کودکش مهربانتری.
تو بزرگی. تو " خداوند بخشنده مهربان " هستی...
مرا دریاب. مرا و تنهایی مرا.
خدایا ... صدایت می کنم که بشنوی ...
خدایا چقدر این ماجرا سخت است. چقدر دلبسته بودن سخت است. چقدر دل کندن سختتر است.
خدایا ... آه های من به عرش اعلای تو میرسد؟
دیگر تحمل ندارم.
تمنا می کنم ... التماس می کنم .... این کابوس را از من دور کن.
ایمان دارم که تو هستی و صدایم را می شنوی و آه های من به عرش اعلای تو می رسد .
ایمان دارم به اینکه تو بر صلاح و خوشبختی من داناتری.
ایمان دارم که تو مهربانی ...
به حق همه مهربانیت از تو می خواهم تنهایم نگذاری...
همین الان از پنجره دو تا پرنده را دیدم که پرواز می کردند. این زیبا نیست؟ البته که هست. مثل برف که نشانه مسلم مهربانی خداست بر زمین. مثل پرواز پروانه ها، مثل گلها، مثل باران ... .
گاهی فکر می کنم تحمل کردن این زندان تن، این بدن، از هر کاری در دنیا سخت تر است.
3/11/84
بین خودمان باشد، دیشب او را دیدم!
سه هفته ای میشد که ندیده بودمش. کم کم به ندیدنش عادت کرده بودم. در واقع آنقدر هر لحظه ، هر روز ، در شادی و غصه با من بود که اصلاً حس نمی کردم مدتیست ندیدمش.
حتی بعضی وقتها به خودم می گفتم ببین نبودنش اینقدرها هم سخت نیست ...
اما انگار وقتی دیدمش تازه دلم برایش تنگ شد. وقتی خندید دلم برای خندیدنش تنگ شد ، وقتی حرف زد برای حرف زدنش ...
آدمی موجود غریبیست .
می خواستم وقتی از ماشینش پیاده می شدم فریاد بزنم " لعنتی من هنوز دوستت دارم" ، اما این کار را نکردم.
راستش فکر می کنم این حق من نبود که اینطور عاشق بشوم و بعدش اینطور تنها بمانم.
همه کسانی که دور و برم می شناسم و چنین تجربه ای داشته اند از آن دسته دخترانی بودند که در زندگیشان هر از گاهی عاشق می شدند! فرض کن از دوران دبیرستانشان به اینطرف. ولی من که اینطوری نبودم. در کل زندگیم این اولین باری بود که به پسری می گفتم دوستش دارم و خدا شاهد است که می خواستم آخرین بار هم باشد ...
راستش حوصله آشنا شدن با یک آدم دیگر را ندارم ...
کاش هیچوقت نمی دیدمش. کاش هیچوقت نمی خندید که من عاشق خندیدنش بشوم. کاش ...
تصمیم گرفتم دیگر نگویم " کاش..."
ایمان دارم به اینکه خدایم مراقب من است.
ایمان دارم که برایم خیر و صلاح می خواهد.
ایمان دارم از اینکه خودم را به او سپرده ام پشیمان نمی شوم.
خدای من
تو توانا و دانایی. بر احوال گذشته و آینده بندگانت آگاهی.
از رازهای پنهان در سینه های آنان خبر داری.
خدای من تو مهربانی. از مادر به کودکش مهربانتری.
تو بزرگی. تو " خداوند بخشنده مهربان " هستی...
مرا دریاب. مرا و تنهایی مرا.
خدایا ... صدایت می کنم که بشنوی ...
خدایا چقدر این ماجرا سخت است. چقدر دلبسته بودن سخت است. چقدر دل کندن سختتر است.
خدایا ... آه های من به عرش اعلای تو میرسد؟
دیگر تحمل ندارم.
تمنا می کنم ... التماس می کنم .... این کابوس را از من دور کن.
ایمان دارم که تو هستی و صدایم را می شنوی و آه های من به عرش اعلای تو می رسد .
ایمان دارم به اینکه تو بر صلاح و خوشبختی من داناتری.
ایمان دارم که تو مهربانی ...
به حق همه مهربانیت از تو می خواهم تنهایم نگذاری...
همین الان از پنجره دو تا پرنده را دیدم که پرواز می کردند. این زیبا نیست؟ البته که هست. مثل برف که نشانه مسلم مهربانی خداست بر زمین. مثل پرواز پروانه ها، مثل گلها، مثل باران ... .
گاهی فکر می کنم تحمل کردن این زندان تن، این بدن، از هر کاری در دنیا سخت تر است.
3/11/84
0 نظر :
Post a Comment
<< صفحه اصلی