5
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد ...
یعنی می دونید، آدم مجبوره این کار رو بکنه!
سلامی دوباره نکنیم چی کار کنیم؟ هر روز صبح که بلند می شیم باید دوباره و دوباره سلام کنیم. به خودمون و به آفتاب.
ایمان آوردم به اینکه هر انسانی باید در تمام دوران زندگیش فقط و فقط به خودش تکیه کنه. هیچ وقت هیچکس نیست که تو بلند کردن بار زندگی کمکی به ما بکنه. نه خانواده و نه حتی همسر و نه دوستان ... . ما مجبوریم بار هستی رو به تنهایی به دوش بکشیم!
فقط میمونه که من به عنوان یک انسان بتونم به اطرافیانم کمک بکنم یا نه. در واقع فرق بین آدمها خوب و بد از همین جا شکل می گیره . اینکه آیا من در زندگیم فقط به فکر بردن بار خودم هستم یا می خواهم که به دیگران هم کمک کنم تا بارشون رو بلند کنن؟
و البته با در نظر گرفتن اینکه کمک کردن به دیگران اصلاً به این معنی نیست که اونها هم موظف میشن متقابلاً به ما کمک کنن! یعنی مهم اینه که من وقتی به کسی کمک میکنم انتظار پاسخ نداشته باشم. حتی ممکنه پاسخ منفی هم بشنوم!!!
این همون بحث استقلال عاطفیه که قبلاً هم گفتم.
..............................
هنوز باورم نمیشه که دعوت شدم. هنوز باورم نمیشه که به این ضیافت دعوت شدم... چقدر هیجان انگیزه ...
.............................
باید او رو و خاطره او رو فراموش کنم.
باید عشق او رو فراموش کنم.
باید رهاش کنم تا بره و من رو رها کنه.
این تنها راه برای ادامه زندگیه.
اما من هنوز دوستش دارم ...
کاش زندگی اینهمه بی رحم نبود .
10-11-84
یعنی می دونید، آدم مجبوره این کار رو بکنه!
سلامی دوباره نکنیم چی کار کنیم؟ هر روز صبح که بلند می شیم باید دوباره و دوباره سلام کنیم. به خودمون و به آفتاب.
ایمان آوردم به اینکه هر انسانی باید در تمام دوران زندگیش فقط و فقط به خودش تکیه کنه. هیچ وقت هیچکس نیست که تو بلند کردن بار زندگی کمکی به ما بکنه. نه خانواده و نه حتی همسر و نه دوستان ... . ما مجبوریم بار هستی رو به تنهایی به دوش بکشیم!
فقط میمونه که من به عنوان یک انسان بتونم به اطرافیانم کمک بکنم یا نه. در واقع فرق بین آدمها خوب و بد از همین جا شکل می گیره . اینکه آیا من در زندگیم فقط به فکر بردن بار خودم هستم یا می خواهم که به دیگران هم کمک کنم تا بارشون رو بلند کنن؟
و البته با در نظر گرفتن اینکه کمک کردن به دیگران اصلاً به این معنی نیست که اونها هم موظف میشن متقابلاً به ما کمک کنن! یعنی مهم اینه که من وقتی به کسی کمک میکنم انتظار پاسخ نداشته باشم. حتی ممکنه پاسخ منفی هم بشنوم!!!
این همون بحث استقلال عاطفیه که قبلاً هم گفتم.
..............................
هنوز باورم نمیشه که دعوت شدم. هنوز باورم نمیشه که به این ضیافت دعوت شدم... چقدر هیجان انگیزه ...
.............................
باید او رو و خاطره او رو فراموش کنم.
باید عشق او رو فراموش کنم.
باید رهاش کنم تا بره و من رو رها کنه.
این تنها راه برای ادامه زندگیه.
اما من هنوز دوستش دارم ...
کاش زندگی اینهمه بی رحم نبود .
10-11-84