درگیری!
سلام
ورِ ایرادگیر ذهنم میگه تو میخوای از شر من راحت شی.
میگه تو ترجیح میدی من نباشم اما اینو نمیگی. شاید چون دلت برام می سوزه.
ولی من ترجیح میدم اینو بشنوم؛ اگه نظرت اینه...
ورِ خوش بین ذهنم میگه تو آدمی نیستی که بشه مجبور به کاریت کرد. اگه من رو نمیخواستی که اصلاً کار به اینجاها نمی رسید.
ور ایرادگیر ذهنم میگه من روی تصمیم گیری تو تاثیر گذاشتم...
ور خوش بین ذهنم میگه ...
...
ورِ ایرادگیر ذهنم میگه تو میخوای از شر من راحت شی.
میگه تو ترجیح میدی من نباشم اما اینو نمیگی. شاید چون دلت برام می سوزه.
ولی من ترجیح میدم اینو بشنوم؛ اگه نظرت اینه...
ورِ خوش بین ذهنم میگه تو آدمی نیستی که بشه مجبور به کاریت کرد. اگه من رو نمیخواستی که اصلاً کار به اینجاها نمی رسید.
ور ایرادگیر ذهنم میگه من روی تصمیم گیری تو تاثیر گذاشتم...
ور خوش بین ذهنم میگه ...
...
1 نظر :
نوشته هات خیلی خوبن.
زیاد زیاد بنویس به ما هم سر بزن :)
http://hessam61.blogspot.com
نوشته Hessam, در ساعت 8:57 PM
Post a Comment
<< صفحه اصلی